دارد به دل صلابت کوه شکیب را/از لحظه ای که بوسه زده زخم سیب را/با اقتدار فاطمیِ خود رقم زده/در کربلا حماسه ی " أمّن یُجیب " را/با کاروان نیزه چهل منزل آمده/این راه پُر فرازِ بدون نشیب را/کوبید صبح قافله بر طبل روزگار/رسوایی اهالی شام فریب را/با خطبه های ناله و اشکش غروب ها/تفسیر کرد غربت شیب الخضیب را/شد لاله پوش معجرش از حسرت فراق/تا دید روی نیزه نگاه طبیب را/جانش رسید بر لبش از دست خیزران/طاقت نداشت طعنه ی تلخ رقیب را/می ریخت عطر سیب نفس های خسته اش/در جان باغ وعده ی صبحی قریب را